جمعه ۲۸ اردیبهشت ۰۳

فرهنگ افسرده





مطالعات بین فرهنگی نشان می دهد که احساس افسردگی تقریباً برای همه انسانها یکسان است ، مانند یک موجود بزرگ و تاریک بالای سرمان. بسیاری از عوامل مرتبط با افسردگی در فرهنگ های مختلف مانند جنسیت ، بیکاری و وقایع زندگی یکسان هستند. اما نحوه برخورد مردم و توضیح مشکلات در فرهنگ های مختلف متفاوت است.

بودایی ها رنج بخشی را اساسی از زندگی می دانند. در اروپای شرقی ، مسیحیان ارتدکس و کاتولیک های سنتی دو نظر متفاوت درباره رنج دارند. از یک سو ، رنج بیش از حد که شما را از رسیدن به اهداف خود باز می دارد ، گناه است ، اما در عین حال ، رنج هایی که مانع فعالیت های زندگی شما نمی شود ، شما را به خدا نزدیک می کند؛ نشان دادن رنج برای دیگران ، نمایشی از فضیلت و پیشرفت شماست. در هند و اکوادور ، رنج به عنوان شکاف در روابط اجتماعی دیده می شود که باید برطرف شود.

در غرب ، افسردگی معمولاً به عنوان یک بیماری شناخته می شود و با عوامل بیولوژیکی همراه است ، و ما معتقدیم که این امر به دور نگه داشتن افراد از فشارهای روحی و روانی کمک می کند. اما از نظر عملی ، افسردگی پدیده ای بسیار پیچیده جامعه شناختی است و با نادیده گرفتن سایر جنبه های آن ، مردم از عوامل محیطی چشم پوشی نمی کنند و افسردگی را بخشی از خود و میراث ژنتیکی خود می دانند. با توجه به آموزش ، دانستن اینکه رنج و نشانه بیماری است می تواند فرد را به دنبال درمان ببرد ، اما در عمل این تجویز به طور یکسان برای همه قابل نتیجه گیری نیست.

میزان آسیب پذیری ژنتیکی افراد در بیماری ها در کشورهای مختلف متفاوت است. به عنوان مثال ، ساکنان آسیای شرقی از نظر ژنتیکی مستعد ابتلا به افسردگی هستند ، اما در عمل تعداد موارد افسردگی مشاهده شده در این کشورها کمتر است. یک فرضیه این است که ضعف و فرهنگ ژنتیکی در کنار هم متحول شده اند تا عوامل پیشگیرانه مانند وابستگی متقابل (فرهنگ جمعی شرقی) ایجاد شود. اما وقتی این افراد از فرهنگ خود دور می شوند و به کشور دیگری می روند ، مثلاً خطر افسردگی آنها افزایش می یابد.






ثبات اجتماعی و روابط مؤثر حمایت های مهمی در برابر افسردگی است ، بنابراین فرهنگ های آسیای شرقی روابط اجتماعی را ترغیب می کنند. به عنوان مثال ، بیشتر بزرگسالان در ژاپن با بعضی از دوستان دوران کودکی خود در تماس مداوم هستند که به دلیل سرعت بالای حرکتی در کشورهایی مانند آمریکا بسیار نادر است. البته این به کیفیت رابطه بستگی دارد و رابطه در روابط استرس زا یک مشکل است.

فرضیه دیگر این است که برخی فرهنگها تکنیک های تنظیم هیجان را تقویت می کنند (به معنی توانایی کنترل احساسات). تنظیم عاطفی اکنون به عنوان یک عامل مهم در مقابله با اختلالات روانی شناخته می شود. به عنوان مثال در فرهنگ غربی ما راهکارهای تطبیقی ​​مانند ارزیابی مجدد نداریم ، یعنی یادگیری تفسیر چیزهای مختلف ، گفتن یک داستان متفاوت و در نتیجه تجربه احساسات مختلف. فرهنگ غربی نیز از فقدان تنظیمات عاطفی اجتماعی ، مانند به اشتراک گذاشتن احساسات دیگران با دیگران رنج می برد. بسیاری از افراد فکر می کنند که درمان یک روش فردی است ، اما داشتن شخصی در کنار شما ، حتی اگر مستقیماً در مورد مشکل خود با آنها صحبت نکنید ، هنوز هم تأثیر شرط بندی عاطفی را دارد. نمونه دیگر شایعات است که خیلی ها آن را مضر می دانند ، اما در فرهنگ روسیه از آن به عنوان ابزاری برای نگاه کردن به خود از منظر دیگران استفاده می کند و عملاً یک استراتژی ارزیابی خود مفید است.

در مواجهه با مشکلات پیچیده ای مانند افسردگی ، باید همه گزینه ها را در نظر بگیریم. رفتار درمانی شناختی آمریکا نتایج خوبی در فرهنگهای دیگر نشان داده است. به همین ترتیب ، روش ذهن آگاهی شرقی در نمونه های غربی مؤثر بود. از این منظر ، روش هایی که از روابط اجتماعی و غیر فردی استفاده می کنند ، از پتانسیل بالایی برخوردار هستند.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.